آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

دختر بهار

تنهایی

امروز ٢٩ مهر..٢ روزه که دارم میرم سرکار خیلی نگران بودم که اذیت نشی تا حالا مدت طولانی تنهات نزاشته بودم ...روز اول بهت خوش گذشته بود فقط گاهی یاد میمی میفتادی و وقتی اومدم حسابی از شرمندگیش دراومدی ٤٥ دقیقه تمام بهم چسبیده بودی ومیمی میخوردی ومن میبوسیدم ومیبوییدمت خلاصه کلی با هم عشق کردیم..  ولی امروزاز صبح که بیدارشده بودی لباس منو گرفته بودی دستت و صدام میکردی...وقتی که اومدم تازه خوابت برده بود فرشته قشنگم وقتی نگات کردم دلم لرزید لباس منو تنت کرده بودی وداشتی خواب فرشته ها رو میدیدی...خوابت عمیق بود کنارت خوابیدم دستات رو ناز کردم وگونه هاتو بوسه بارون کردم ولی بیدار نشدی...عزیزم مامانی خیلی خیلی دوست داره...
29 مهر 1391

کاملا عادلانه

دیروز ١٧ مهر ٩١ کلی متعجب وخوشحال شدم وقتی بابایی گفت دخترم  گفته بابا ...پ .. پ  وپوشکتو نشون دادی  امروزم چندینبار گفتی ..آفرین دختر خوشگلم تو خیلی باهوشی من فقط یکی دوبار قبلا بهت گفته بودم وقتی اینکارو میکنی به مامان بگو تا عوضت کنم ولی چون فکر میکردم هنوز زوده اصراری نکردم وموکولش کردم به آینده ...ولی عشق مامانی خودش شروع به گفتن کرد ...  خیلی کلمات زیادی رو یاد گرفتی و داری با کلمات جدا جدا جمله میسازی دخترم روز بروز هوشیارتر میشی بازی قایم موشک رو کاملا یاد گرفتی ..درسته که خیلی وقته این بازی رو انجام میدیم ولی الان یاد گرفتی که باید یه جایی مخقی شی دور از چشم من که بگردم وپیدات کنم ...
17 مهر 1391

کلماتی که یاد گرفتی

چند تا لغت جدید یاد گرفتی خیلی قشنگ تلفظ میکنی آآ یعنی آقا هرآقایی رو میبینی نشون میدی میمیرم واسه مرسی گفتنت هرکی چیزی بهت میده با کلی ناز وادا میگی مــــــسی دفعه اول فکر کردم که اشتباه شنیدم قربون اون ناز وادات بشم من ن ن آ آخال که همون آشغال بهمراه اه اه اه خیلی غلیظ بعدش واینکه هر کی میره سمت دستشویی میگی دیـــــــــــــــــش بهت اسباب بازیاتو نشون میدم میگم این عروسک کیه دستتو میزنی رو سینتو میگی من ن.. من ن  کلمات دیگه هم که میگی رو مینویسم البته چون خیلی زیادن فکر کنم خیلیاشو یادم نیاد: ماما -بابا -دد -تا(تاب)- س سعه(سرسره)-نه-به به -آب-دا(دایی)-مه(مهدا)-نــــــــــــ...
7 مهر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر بهار می باشد